درخصوص سفر زیارتی کلیمیان به آرامگاه هاراو
اورشرگاء در شهر یزد، عکاس آسوشیتدپرس حسن سربخشیان و پروانه وحیدمنش خبرنگار حوزه
میراث فرهنگی گزارشی اختصاصی را برای مجله افق بینا آماده کردهاند که ضمن تشکر از
ایشان گزارش را عینا به مشاهده میکنید.
هر
ساله در 28 حشوان عبري يهوديان ايران بر مزار ملا اورشرگاء جمع ميشوند تا به مقام
شامخ اين عارف و دانشمند ديني يهودي اداي احترام نمايند و از بركات وجودش كه چه پيش
و چه پس از مرگش در ميان يهوديان و غير يهوديان يزد و ايران معروف بوده و هست
بهرهمند شوند. امسال نيز بيش از 500 يهودي ايراني از سراسر كشور در شهر يزد گرد
آمدند و مزار اين رهبر ديني كه بيش از دويست سال از وفاتش ميگذرد گلباران شد.
ساعت هشت صبح تقريبا تمامي اتوبوسها به محله قديم مسجد جامع كه منتهي به محله
كليميان يزد ميشود و دو كنيسه قديمي در آن هنوز از رونقي شايان توجه برخوردار است،
رسیدند. مردم و مغازهداران با شگفتي به خيل جمعيتي كه راهي كنيسه حاداش (هاداش)
ميشود، مينگرند. وقتي كوچههاي خاكي يزد را طي ميكنم و از دهليز كوتاه و قديمي
كنيسه به حياط باصفاي آن ميرسم با هياهوي عجيبي روبرو ميشوم. جمعيت موج ميزند و
صداي دعا و نيايش، خنده و احوال پرسي، آشنايي گرفتن و دوستيهاي جديد و مردمي كه در
حال گرفتن ظرفهاي صبحانه هستند در هم ميآميزد و تلفيقي از حضور زنده مردمي ميدهد
كه هستند و خواهند ماند.
با چشمهايم بر صورتهاي زائريني مكث ميكنم كه هر يك از شهري و دياري به اين سرا
آمدهاند. سه اتوبوس از تهران، يك اتوبوس از شيراز، يك اتوبوس از اصفهان و مردمي كه
به صورت شخصي و يا با قطار راهي يزد شدهاند تا از اين فضا و معنويت آن بهرهمند
شوند. صداي هلهله به گوش ميرسد و باز اين پسري سيزده ساله كه از امروز به سن
برميتصوا رسيده و ميتواند به سلك مردان يهودی در آيد. او بسيار خوشبخت است كه در
حضور اين جمعيت بلوغش جشن گرفته ميشود .شكلاتها به هوا پرتاب ميشوند و هلهله و
كل زدن ادامه مييابد. هركس گوشهاي اختيار كرده است. با بساط صبحانه، افراد هر تور
گرد هم جمع آمدهاند . نان محلي، حلواي ارده، تخم مرغ ... بوي چاي و صداي مردي كه
تورات ميخواند. در اين فضا زندگي در جريان است و حس غريبي انسان را در بر ميگيرد.
آرون و ميشكان در حياط كنيسا قرار دارد، مردان تورات مقدس را از جايگاه خارج
ميكنند . تورات به روي دستها تا جايگاه آورده ميشود. جماعت بر ميخيزند. لحنها
و لهجههاي مختلف كنار هم و براي خداي واحد و يكتا ادای احترام میکنند. اين همه
شور و ايمان به بركت مردي است كه هنوز پس از دويست سال از مرگش خدامداران بر مزارش
گرد ميآيند.
زنان مسن و مادران به روي سكوهاي حياط نظارهگر دختران جواني هستند كه شايد در اين
روز بختشان باز شود. ژيلا ميگويد امروز آمده است تا براي پسرش دختري اختيار كند و
از ملا اورشرگا بخواهد آنها را خوشبخت كند. پيرزني از شيراز دختري تهراني را نشان
كرده است و دنبال كاغذ و قلم ميگردد تا شماره او را بگيرد. گاه نيز پدران به كمك
مادران ميآيند و بازار خواستگاري گرم ميشود. ضرابيان ميگويد: «اين مكانها
بهترين جا براي يافتن همسر آينده است. براي اقليتها يافتن زوج كمي دشوار است اما
چنين مكانهايي به ما اين امكان را ميدهد تا انتخاب بهتري داشته باشيم.»
عدهای از سازمانهای مختلف جوانان کلیمی نيز آمدهاند. جوانهايي كه صداي همهمه
آنان شور و نشاط را در فضا دو چندان ميكند. گاه پيرمردهايي ديده ميشوند كه مشغول
خاطره گفتن براي دوستان و جوانان هستند. پرويز مينايي كه يكي از اتوبوسها از تهران
به مدد او ساماندهي و راهي شده است از خاطراتش ميگويد و از دوستان و بستگاني كه
مهاجرت كردهاند. كساني كه سالها قبل بودند و اينك جايشان خالي است.
حول و حوش ساعت 10 زائرین از زاويه شرقي مسجد جامع كه به محله يهوديان مشهور است
پراكنده ميشوند تا از شهر تاريخي يزد بازديد كنند. بيشتر مردم به بازار ميروند و
هر يك با كيسههاي پر از سوغات يزد به اتوبوسها برمیگردند. جمعيت سپس به سمت
آرامگاه ملا اورشرگا و دو پسر او راهي ميشود. مقبره هاراو اورشرگا در محوطه بزرگي
با درختان جوان زيتون و كاج و... قرار دارد. در مسير آرامگاه اورشرگا مقابري است كه
هيچ نامی بر آنها نيست ولی نشان از قدمتی کهن دارد. بر سر در آرامگاه در کنار نام
هاراو اورشرگا بن هاراو شموئل يكصد و سي و پنجمين نواده حضرت داوود نبي و دو پسرش،
تاريخ 17 ايلول 5756 مطابق باشهريور 1375 شمسي که سخن از همت اسحق گوهريان و جامعه
كليميان داخل و خارج از كشور در بازسازي و مرمت مزار وی دارد، آورده شده است.
زائرین كليميان کنار مزار گردهم آمدهاند و دعا ميخوانند. فضاي كوچك آرامگاه را
سكوتي خاص در بر گرفته است. جواني اشك ميريزد و كسي زنگ زده تا از دوستانش بخواهد
برايش دعا كند. زني كه از كنارم رد ميشود از كرامات اورشرگاي عارف و عالم ميگويد
و ميگويد با ديدن چهره افراد اسرار آنها را در ميافت. ديان مي گويد: «ملا اورشرگاء
ميتوانسته توراه را از دهان الياهو هناوي (حضرت الياس نبي) آموزش دهد و از هاراو
بعل شم طوب نقل شده است كه با وجود مسافت زياد كه بين آن دو بوده است با وي در
ارتباط بوده .»
جمعيت نذورات خود را در صندوقي كوچك روبروي آرامگاه ميريزند.. دانيلا دخترك 10
ساله تهراني دعا ميكند همه سلامت باشند و براي پدرش داويد و مادرش دعا ميكند. او
ميگويد آمده است تا ملا اورشرگاء حاجتاش را بدهد . هديه مينايي ميخواهد در تمام
مراحل تحصيلش موفق باشد و آلبرت ميگويد دوست دارد امسال با همسر مورد علاقهاش
ازدواج كند و اميدوار است خوشبختي با او همراه باشد.
نگاهم به وسعت باغ و درختهاي زيتون و كاجش ميافتد. آفتاب ظهر يزد هيچ سايهساري
براي زائرین باقي نگذاشته با اين حال آنان بر سكوهاي باغ نشسته اند و دعا مي
خوانند.
از مزار ملا اورشرگا بيرون ميآيم. همسفرانم زير سايه درختها منتظرند تا راهي
تهران شويم . در صورت تك تكشان اميدي سرشار به فردا ميبينم، اميدي كه پس از يك
روز معنوي ميشود در فرد مؤمن يافت. اتوبوس به راه ميافتد و همه از يزد و ملا
اورشرگا خداحافظي ميكنند. در اتوبوس كه مينشينم تاريخ حضور يهودیان را در ايران
مرور ميكنم و به چهره تك تك همسفرانم خيره ميشوم. يكي از تويسركان، يكي از
اصفهان، يكي از شيراز، يكي از كرمان و.... اتوبوس شب را در مينوردد و در حاشيه
جاده قم ميايستد تا مردان رو به اورشليم تفيلا بخوانند. و اين حضور خداست در همه
دقايق آدمي ...مسافران و ماشينهايي كه در اطراف ايستادهاند با حيرت به عبادت
مردان يهود مينگرند و هريك سوالي ميپرسند. با انگشت به منارههاي مسجدي كه پشت
سرمان قرار دارد اشاره ميكنم و ميگويم: «و خداي جهان خداي يكتاست»
نيمه شب به تهران ميرسيم. هر كس راهي خانهاش ميشود. سفر به پايان رسيده اما سفر
زندگي و انساني زيستن هنوز در جريان است .
استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک
مستقیم) بلامانع است. .Using the materials of this site with
mentioning the reference is free
این صفحه بطور
هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق میکند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما
اطلاع دهید