شيمعون دانيالي
نشریه متانا
فروردین 1389
شاید صبر کردن به مدت 5 سال برای فیلمی از جنس "به رنگ ارغوان" زیاد به نظر بیاید
اما شما بعد تماشای فیلم درست همان حسی رو دارید که در سال 1376 پس از تماشای
شاهکار دیگر سینمای ایران، یعنی آژانس شیشهای تجربه کردهاید. این فیلم پس از 5
سال توقیف و بایگانی بالاخره اجازه اکران گرفت و شاید مهمترین رویداد چند سال اخیر
سینمای ایران را رقم زد. در واقع این فیلم مراحل ساخت خود را در سکوت کامل خبری طی
کرد تا به جشنواره 23 فجر برسد که از نمایش فیلم جلوگیری شد و امسال در جشنواره
بیست و هشتم از آن رفع توقیف شد و توانست چهار سیمرغ بهترین فیلم، بهترین
کارگردانی، بهترین فیلمبرداری و بالاخره سیمرغ بلورین جایزه نگاه مردمی را با 68
درصد آرا برای گروه سازنده و خصوصاً کارگردان آن به ارمغان بیاورد و شاید جای این
سؤال همچنان در ذهن ما باقی بماند که چرا 5 سال پیش افتخار تماشای این فیلم رو
نداشتیم و آیا حضور فیلمی با این مدت طولانی از زمان ساخت در جشنواره فیلم فجر
معقول و قابل درک است و به خصوص اینکه با توجه به آیین نامه جشنواره که شرکت
فیلم¬هایی را که ظرف یک سال گذشته ساخته نشدهاند را در جشنواره غیرقانونی میداند،
آیا حضور چنین فیلمی و درو کردن جایزهها قانونی میباشد؟ گذشته از این سؤال¬ها
باید پرسید یعنی سینمای ما به روزی افتاده که فیلمی با این فاصله زمانی از ساخت تا
اکران، باید جوایز چنین رخداد بزرگ سینمایی را ببرد؟ تمام این سؤال¬ها را کنار
میگذاریم و کمی به خود فیلم میپردازیم ...
چهار کار آخری که از ابراهیم حاتمیکیا سراغ داشتیم کم¬کم ما رو ناامید از دیدن
سینمای منحصر به فرد ابراهیم حاتمیکیا کرد، منظور از چهار کار آخر او: به نام پدر،
دعوت و سریالهای خاک سرخ و حلقهی سبز بود که او را به گونهای از دوران اوج جدا
کرده، اما بار دیگر با تماشای "به رنگ ارغوان" سینما را با رنگ و بوی شاهکارهای
ماندنی او یعنی: از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف، آژانس شیشهای، روبان قرمز،
ارتفاع پست و ... تجربه میکنیم. این خبر خوبی برای تمام سینمادوستان ایرانیست، چه
کسانی که با سینمای حاتمیکیا خو گرفته و او را میپرستند و چه منتقدان و مخالفان
او. همانهایی که در دورههای مختلف فیلمهایی از جمله: خاکستر سبز، روبان قرمز و
ارتفاع پست را نادیده گرفتند و مورد بیاحترامی قرار دادند. حال باید دید در دل "به
رنگ ارغوان" چه چیز نهفته که این چنین خاص و عام را شیفتهی خود ساخته است.
به رنگ ارغوان گوشهای از تفاوت¬ها را نشان میدهد. آری؛ شاید دیدن تفاوت¬ها اینقدر
جاذبه داشته باشد تا ما داستان فیلم را با یک مأمور اطلاعاتی بسیار معتقد شروع کنیم
که خود را هر لحظه آماده مرگ میبیند (حاتمیکیا با نشان دادن عکس قبرستان و گورهای
خالی که در صفحهی زمینهی لپ¬تاپ مأمور اطلاعاتی به تصویر میکشد، این حس را به
تماشاگر انتقال میدهد.) و در طول داستان فیلم آنچنان با تفاوت¬ها دست و پنجه نرم
میکند که حتی برای یکی از اعضای گروهک منافقین هم حس دلسوزی به ما دست میدهد و هم
حس ترحم، و در پایان از این معجون حاتمیکیا، مردمی عاشق پیشه را تحویل میگیریم که
ما را به دل دنیایی پر از تفاوت میبرد. جدا از مسايل مربوط به کارگردانی در قسمت
بازیگری شاید دور از انصاف باشد که یادی از حمید فرخنژاد نکنیم، او که به تازگی
تبدیل به بازیگر مورد علاقه حاتمیکیا شده (به رنگ ارغوان، دعوت، ارتفاع پست، سریال
حلقه سبز) و به گونهای جای پرویز پرستویی را در فیلمهای حاتمیکیا گرفته، الحق
والانصاف در این فیلم خوش درخشیده و کاملاً از عهدهی نقش یک مأمور اطلاعاتی بر
آمده و ابعاد مختلف چنین شخصیتهایی را با هنرمندی به ما نشان میدهد.
|